عوامل روانشناختی موثر در چاقی

عوامل روانشناختی موثر در چاقی

1-  یادگیری مشاهده ای: انسانها عادتهای غذا خوردن خود را مانند سایر مهارتها، از زمان کودکی می آموزند. اینکه نوزاد یاد می گیرد به محض احساس ناراحتی و گریه کردن، خوردن شیر مادر پایانی بر تمام ناراحتیهای اوست، زمینه ساز یادگیری این نکته غیر قابل انکار  می شود که « خوردن تنش ها را کاهش می دهد». سپس در سالهای بعد در کودکی نیز، والدین به تقویت شدن این یادگیری دامن می زنند. مثلا وقتی که کودک زخمی می شود ، ناراحت است، بیمار است و … برای خوشحال کردنش به او نوعی خوراکی می دهند. بدین ترتیب انسان یاد می گیرد که لذت خوردن پایانی برای بسیاری از دشواریها است. مشکل در آنجایی ایجاد می شود که از این نکته آموخته شده، در بزرگسالی به عنوان راهکار نادرستی جهت مقابله با تنش ها و استرس های زندگی استفاده گردد.

   2-  حالات عاطفی و هیجانی: پژوهش ها نشان می دهند که هرگونه برانگیختگی و فعال شدن هیجانی، مصرف غذای افراد چاق را افزایش می دهد. افراد برای مقابله با تنش های خود، راهکارهای متفاوتی را برمی گزینند. برخی از این راهکارها ممکن است نادرست باشند و حتی به اطرافیان و محیط آسیب برسانند؛ مثلا فردی که در اثر عصبانیت و خشم فریاد می زند، ناسزا می گوید، در همه این شرایط آسیب ناشی از خشم وی، دیگران را نیز تحت تأثیر قرار می دهد. اما معمولا افراد چاق، در شرایط هیجانی مشابه، به افزایش مصرف غذا مبادرت می ورزند که انتخاب این راهکار، بیش از هر کس دیگری خود آنها را متوجه آسیب می نماید.

 3-  استرس: استرس جزء جدایی ناپذیر زندگی همه ما انسانهاست. افراد چاق، به دلیل نداشتن مهارت کافی برای استفاده از راهکارهای مقابله ای با استرس، در شرایط مواجه شدن با عوامل استرس زا، به خوردن روی می آورند. « خوردن » به چند دلیل باعث کاهش تنش ناشی از استرس ها می شود:

  • اولاً) لذت ایجاد شده ناشی از خوردن، جایگزین تنش ایجاد شده از استرس می شود.
  • ثانیاً) خوردن، به عنوان یک راهکار تسلی دهنده و تخلیه کننده انرژی ناشی از تنش، آرامش موقتی به همراه می آورد ( درست مثل آرامشی که ناشی از گریه کردن هنگام ناراحتی است).

 4-  نداشتن «خودتنظیمی» در رفتار: اغلب افراد چاق، فاقد مهارتهای خودتنظیمی در رفتارهای مرتبط با خوردن هستند. نداشتن خودتنظیمی، در واقع عدم خویشتنداری در کنترل خوردن است. یعنی نمی توانند به وسوسه های خود مبنی بر خوردن غلبه کنند و به آنها «نه» بگویند. این افراد معمولا اسیر چنین وسوسه هایی می شوند و به تعبیر خودشان دچار «بی ارادگی» هستند.

5-  شخصیت مستعد به چاقی: مطالعات روانشناختی نشان می دهند که برخی از انواع شخصیت ها برای ابتلاء به چاقی، استعداد بیشتری دارند. تیپ های شخصیتی تکانشی، شخصیت های وابسته از آن جمله هستند.

6-  پاسخدهی به نشانه های غذا: پژوهش ها نشان داده اند که افراد چاق، بیش از سایر افراد به نشانه های بیرونی غذا ( مثل رنگ، تزئین، بو، طعم و … ) حساسیت دارند و تحریک به خوردن می شوند؛ اما به نشانه های درونی خود ( مثل نشانه های گوارشی نظیر پیامهای سیری از معده و روده ها) حساسیت کمتری نشان می دهند. همین امر باعث می شود که در افراد چاق شاهد « گرسنگی روانی» باشیم. یعنی علیرغم اینکه نیاز فیزیولوژیکی برای خوردن غذا وجود ندارد، پیامهای روانشناختی و نشانه های بیرونی (مثل دیدن مناظرخوردنی ها در تابلوی مغازه ها و یا فیلمهای تبلیغاتی) باعث می شوند که فرد تمایل به خوردن داشته باشد.

 7  ابتلا به اختلالات روانشناختی و روانپزشکی: برخی از انواع اختلالات که ریشه روانی دارند ممکن است عامل ایجاد کننده چاقی و یا حداقل عاملی برای مصرف بیش از حد غذا باشند. برای مثال، گاهی پرخوری به عنوان یک علامت ناشی از افسردگی در نظر گرفته می گردد و یا اختلالات خوردن مثل «بولیمیا» و «خوردن افراطی » اختلالات روانپزشکی هستند که با چاقی مفرط همراهند. گاهی نیز برخی مشکلات روانشناختی مثل اعتماد به نفس اندک، خودپنداره ضعیف، احساس عدم کنترل، ناامیدی و یأس زمینه ساز بروز چاقی هستند.

 8-  باورهای نادرست و تصورات ذهنی نسبت به چاقی: گاهی همین تصورات فرد از چاقی به عنوان عاملی تأثیرگذار در تداوم چاقی قابل توجه است. اینکه فرد تصور می کند چاقی اختلالی است که هرگز رفع شدنی نخواهد بود، یا مشاهده تجربیات مکرر ناموفق فرد و اطرافیانش جهت کاهش وزن، او را نسبت به درمان و کنترل چاقی مأیوس می کند. در چنین شرایطی فرد ناامید، با پذیرش چاقی به عنوان یک واقعیت تغییر ناپذیر، با خود فکر می کند که نبایستی رنج و سختی گرسنگی را به جان بخرد، چون هیچ فایده ای ندارد.

محصول با موفقیت به سبد خرید اضافه شد.